چرا عدالت آینده ما را شکل میدهد
در هسته خود، عدالت اجتماعی (Social Equity) به انصاف، عدالت و بیطرفی در سیاستهای اجتماعی اشاره دارد و نابرابریهای سیستماتیک را در نظر میگیرد تا اطمینان حاصل شود که همه افراد جامعه به فرصتها و نتایج یکسانی دسترسی دارند12. این مفهوم اساساً با برابری (Equality) متفاوت است؛ عدالت به جای ارائه منابع یکسان به همه بدون در نظر گرفتن شرایط، تصدیق میکند که افراد با موانع متفاوتی روبرو هستند و ممکن است برای دستیابی به نتایج قابل مقایسه به حمایتهای متفاوتی نیاز داشته باشند34. همانطور که توسط آکادمی ملی مدیریت عمومی تعیین شده است، عدالت اجتماعی شامل “مدیریت عادلانه، منصفانه و بیطرفانه تمام نهادهایی است که به طور مستقیم یا بر اساس قرارداد به مردم خدمت میکنند؛ و توزیع عادلانه و منصفانه خدمات عمومی و اجرای سیاستهای عمومی؛ و تعهد به ترویج انصاف، عدالت و برابری در شکلگیری سیاستهای عمومی”12.
علاوه بر این، مفهوم عدالت تشخیص میدهد که نابرابریهای سیستماتیک تاریخی و مداوم، زمینه بازی نابرابری را ایجاد میکند و مداخلات هدفمند را برای ایجاد شرایطی واقعاً عادلانه ضروری میسازد56. این درک در توضیح شهر گریتر جیلونگ منعکس شده است که عدالت “تصدیق میکند که مردم نیازها، تجربیات زندگی، سطوح نفوذ و دسترسی متفاوتی به تصمیمگیری دارند و این تفاوتها باید شناسایی و به شیوهای رسیدگی شود که عدم تعادل را اصلاح کند تا نتایج عادلانهای برای همه فراهم شود”63.
فراتر از پیامدهای اجتماعی فوری آن، عدالت اجتماعی یک مؤلفه حیاتی از توسعه پایدار را تشکیل میدهد که به دنبال تأمین نیازهای حال بدون به خطر انداختن توانایی نسلهای آینده برای تأمین نیازهای خود است78. از این منظر، پایداری عادلانه (Just Sustainability) نه تنها شامل حفاظت از محیط زیست بلکه عدالت اجتماعی نیز میشود و تضمینکننده دسترسی عادلانه به منابع و فرصتها برای همه است79. اهمیت عدالت در چارچوبهای توسعه جهانی، از جمله اهداف توسعه پایدار سازمان ملل متحد (SDGs)، به ویژه هدف 10 (کاهش نابرابریها) و هدف 16 (صلح، عدالت و نهادهای قوی) رشد کرده است1011.
در چشمانداز مفهومی گستردهتر، چارچوب اقتصاد دونات، عدالت اجتماعی را به عنوان یک بنیاد اجتماعی حیاتی در محل تلاقی رفاه انسان و پایداری اکولوژیکی قرار میدهد. این چارچوب جهانی را متصور است که در آن نیازهای انسان برآورده میشود در حالی که در محدوده مرزهای سیاره باقی میماند و یک “فضای امن و عادلانه” برای بشریت ایجاد میکند57.
سفر عدالت از مفهوم تا عمل
تکامل عدالت اجتماعی به عنوان یک مفهوم در طول زمان به طور قابل توجهی آشکار شده است و به ویژه از دهه 1960 در گفتمان عمومی اهمیت یافته است29. به طور خاص در ایالات متحده، توجه به عدالت اجتماعی در مدیریت دولتی در میان آگاهی ملی رو به رشد از حقوق مدنی و نابرابری نژادی پدیدار شد212. یک تحول اساسی زمانی رخ داد که اچ. جورج فردریکسون “نظریه عدالت اجتماعی” را در سال 1968 بیان کرد و آن را به عنوان “رکن سوم” مدیریت دولتی، در کنار اقتصاد و کارایی قرار داد29.
محور نگرانی فردریکسون این بود که مدیران دولتی این اشتباه را مرتکب میشدند که تصور میکردند همه شهروندان دارای جایگاه یکسانی هستند و بدین ترتیب شرایط اجتماعی و اقتصادی ایجادکننده تفاوتها را نادیده میگرفتند29. این شناخت که خدمات و سیاستهای عمومی باید نیازها و موانع متفاوت را در نظر بگیرند، تغییر قابل توجهی را در نظریه و عمل مدیریتی رقم زد112.
در طول دهههای بعد، عدالت اجتماعی از یک مفهوم نظری به یک اصل عملیاتی تبدیل شده است که در نهادها و سیاستهای مختلف ادغام شده است. جوامع در سراسر جهان چارچوبها و رویکردهایی را برای اجرای عدالت اجتماعی در زمینههایی از مسکن و برنامهریزی شهری تا مراقبتهای بهداشتی و توسعه اقتصادی توسعه دادهاند1314.
جلوههای عملی این اصول را میتوان در برنامههایی مانند هیئت مسکن و توسعه سنگاپور (HDB) مشاهده کرد که مسکن را برای حدود 80 درصد از جمعیت از طریق ابتکارات دولتی که مالکیت خانه را در سطوح درآمدی ترویج میکند، فراهم کرده است1314. شهرهای مختلف رویکردهای متمایزی را برای مسکن اجتماعی توسعه دادهاند؛ وین اغلب به عنوان یک نمونه آموزنده دیگر از سیاستهای مسکن مقرونبهصرفه ذکر میشود که هدف آن حفظ استانداردهای کیفیت و در عین حال تقویت یکپارچگی اجتماعی است14. این برنامههای مسکن کاربرد عملی اصول عدالت اجتماعی را برای رفع نیازهای اساسی انسان و در عین حال ترویج یکپارچگی اجتماعی نشان میدهند.
مواجهه با شکاف عدالت امروز
علیرغم پیشرفتها در شناخت اهمیت عدالت اجتماعی، نابرابریهای قابل توجهی در سراسر جامعه جهانی باقی مانده است. دسترسی به خدمات ضروری مانند مراقبتهای بهداشتی نابرابر است، همانطور که مطالعات نشان میدهد افرادی که بیمه درمانی ندارند بسیار کمتر احتمال دارد مراقبتهای پیشگیرانه و درمان برای شرایط بهداشتی عمده و بیماریهای مزمن دریافت کنند1511. در تأیید این مشاهده، انجمن بهداشت عمومی آمریکا خاطرنشان میکند که “بیش از 30 درصد از هزینههای پزشکی مستقیم که سیاهپوستان، اسپانیاییتبارها و آسیایی-آمریکاییها در ایالات متحده با آن مواجه هستند” ناشی از نابرابریهای بهداشتی است1115.
در حوزه اقتصادی، نابرابریها همچنان فرصتها را برای جوامع به حاشیه رانده شده محدود میکند. دادههای گزارش مجمع جهانی اقتصاد نشان میدهد که تنها در ایالات متحده، “شکاف فزاینده ثروت نژادی تا سال 2028 حدود 1.5 تریلیون دلار هزینه در رشد اقتصادی خواهد داشت که به معنای سقف 6 درصدی بر رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) است”1617. چنین ارقامی نشان میدهد که چگونه بیعدالتی اجتماعی نه تنها بر افراد تأثیر میگذارد بلکه هزینههای قابل توجهی را بر اقتصاد گستردهتر تحمیل میکند817.
از جمله چالشهای رسیدگی به عدالت اجتماعی، نبود چارچوبهای اندازهگیری استاندارد است. “مدل عدالت اجتماعی” پیشرفتی از رویکردها را برای ارزیابی شناسایی میکند که از شاخصهای اساسی تا چارچوبهای جامع را شامل میشود95. در اساسیترین سطح، شاخصها شرایط خاصی مانند نرخ بیکاری یا فقر را کمیسازی میکنند، در حالی که رویکردهای پیچیدهتر زمینه و حلقههای بازخورد را برای ارزیابی اینکه آیا اهداف عدالت محقق شدهاند، ترکیب میکنند98.
یافتههای تحقیقاتی نشان میدهد که “شاخصهای عدالت اجتماعی اغلب با حاشیه زیادی از اثربخشی و کارایی عقب میمانند، حتی زمانی که در اندازهگیری عملکرد گنجانده میشوند”95. این شکاف اندازهگیری مشکلاتی را برای مدیرانی ایجاد میکند که تلاش میکنند برنامهها و سیاستهایی را اجرا کنند که به طور معناداری بر عدالت اجتماعی تأثیر بگذارد92. بنابراین توسعه ابزارهای اندازهگیری قوی برای سیاستگذاری مبتنی بر شواهد و ارزیابی برنامه ضروری میشود98.
عدالت: ابرقدرت رفاه
تحقیقات کنونی نشان میدهد که عدالت اجتماعی نه تنها به عنوان یک ضرورت اخلاقی بلکه به عنوان یک محرک اقتصادی عمل میکند. مفهوم “رشد اقتصادی عادلانه” به عنوان “رشد اقتصادی پایدار بلندمدت که فرصتهای اقتصادی را به شکل اشتغال شایسته و مولد در هر دو بخش رسمی و غیررسمی ایجاد میکند که برای همه اقشار جامعه فارغ از وضعیت اقتصادی، جنسیت یا قومیت قابل دسترسی باشد” تعریف میشود817.
شواهد نشان میدهد که عدالت و رشد نه تنها نیروهای سازگار بلکه مکمل یکدیگر هستند. افزایش مشارکت نیروی کار - که از طریق آن میتوان به عدالت دست یافت - در نهایت از رشد مداوم و از نظر اقتصادی پایدارتر حمایت میکند و میتواند به عنوان کاتالیزوری برای آن عمل کند816. با امکان مشارکت گستردهتر در فعالیتهای اقتصادی، ابتکارات عدالت اجتماعی میتوانند بازارهای وسیعتری ایجاد کنند، استعدادهای قبلاً استفاده نشده را آزاد کنند و اکوسیستمهای تجاری فراگیرتری را بسازند1617.
نوآوری اجتماعی به عنوان مسیری شناخته شده برای دستیابی به عدالت و در عین حال پیشبرد توسعه اقتصادی پدیدار شده است. اتحاد جهانی برای کارآفرینی اجتماعی بنیاد شواب سه مسیر مقیاسپذیر را برای همکاری بین نوآوران اجتماعی، شرکتها و دولتها شناسایی کرده است1617. این مسیرها شامل گسترش بازارها با ارائه محصولات و خدماتی که نیازهای جوامع مختلف را بهتر برآورده میکند؛ آزادسازی استعدادها از طریق شیوههای استخدامی عادلانهتر که از مهارتهای قبلاً نادیده گرفته شده بهره میبرد؛ و گسترش شبکهها با ایجاد اکوسیستمهای تأمینکننده متنوعتر و فراگیرتر است1617. چنین رویکردهایی نشان میدهد که چگونه طراحی عمدی و اقدام مشترک میتواند عدالت اجتماعی ایجاد کند و در عین حال ارزش تجاری تولید نماید، که نشاندهنده یک سناریوی برد-برد بالقوه برای توسعه آینده است1817.
موانعی که جلوی عدالت را میگیرند
پیشرفت معنادار به سوی عدالت اجتماعی با موانع ساختاری و سیستماتیک قابل توجهی در جامعه معاصر روبرو است. این موانع شامل تبعیض نهادی، پویاییهای قدرت ریشهدار و چارچوبهای سیاستی است که ناخواسته نابرابریها را تداوم میبخشند94. رسیدگی به چنین موانعی مستلزم “رهبران شجاعی است که مایل باشند نتایج عدالت اجتماعی را از طریق سرمایهگذاری در زیرساختها و سرمایه انسانی در اولویت قرار دهند” اگر قرار باشد “تبعیض، حاشیهنشینی و تفاوت برای گروههای کمنماینده هرگز متوقف شود”918.
الگوهای تاریخی تبعیض و حاشیهنشینی نابرابریهای عمیقی را ایجاد کردهاند که مداخله هدفمند را ضروری میسازد. به عنوان مثال، در حوزه حقوق رأی، تحقیقات “تبعیض سیستماتیک توسط مدیران را شناسایی کرده است که منجر به هدف قرار دادن عمدی جوامع سیاهپوست برای سلب حق رأی شده است”911. الگوهای مشابهی در حوزههایی از جمله مسکن، اشتغال، آموزش و عدالت کیفری وجود دارد124.
حتی در جایی که تعهد به اصول عدالت اجتماعی وجود دارد، اجرا چالشهای متعددی را در عمل ایجاد میکند. سازمانها موانعی از جمله “کمبود بودجه (60٪)، حمایت ناکافی از سیاست (50٪)، و مقاومت ذینفعان (45٪)” را گزارش میدهند79. این موانع پیچیدگی موجود در ترجمه اهداف عدالت به واقعیتهای عملیاتی را برجسته میکند.
نبود ارزیابیهای جامع از تأثیرات بلندمدت تلاشهای اجرایی را پیچیدهتر میکند. در حالی که بسیاری از مطالعات موفقیتهای کوتاهمدت را گزارش میدهند، درک محدودی در مورد چگونگی تأثیر ابتکارات عدالت اجتماعی بر جوامع در طول زمان و تحت شرایط اجتماعی-اقتصادی متفاوت وجود دارد79. این شکاف دانش مشکلاتی را در پالایش رویکردها و تضمین تأثیر پایدار ایجاد میکند.
هموار کردن مسیر به سوی عدالت
مشارکتهای مشترک در بخشهای مختلف به عنوان رویکردی امیدوارکننده برای پیشبرد عدالت اجتماعی در زمینههای گوناگون پدیدار شده است. پلیس جامعهمحور یک نمونه روشنگر ارائه میدهد، جایی که پلیس و اعضای جامعه برای شناسایی و حل مشکلات محله با یکدیگر همکاری میکنند122. این رویکرد تصدیق میکند که “اگر بخواهیم از جرم جلوگیری کنیم و محلههای سرزندهتری ایجاد کنیم، احیای جوامع ضروری است”1211.
در حوزه اقتصادی، توسعه فراگیر مدل مشترک دیگری را ارائه میدهد که ارزش بررسی دارد. سخنرانان سازمان ملل تأکید کردهاند که رشد فراگیر نیازمند “سیاستها و برنامههایی است که با همکاری ایجاد شدهاند، مانند استراتژیپردازی اقتصاددانان در کنار مادران، تعامل مدیران شرکتها با بیکاران و مشورت رهبران سیاسی با جوانان”1016. این رویکرد چند ذینفعی تضمین میکند که دیدگاههای متنوع توسعه و اجرای سیاست را آگاه میکنند.
چارچوبهای سیاستی نوآورانه نشان میدهد که چگونه دولتها میتوانند از طریق رویکردهای ساختاریافته به طور سیستماتیک به نگرانیهای مربوط به عدالت بپردازند. چارچوب عدالت اجتماعی که توسط شهر گریتر جیلونگ توسعه یافته است، سه اصل اساسی را شناسایی میکند: تصمیمگیری آگاهانه از دادههای عدالت اجتماعی؛ مشارکتهای مؤثر و متمرکز با گروههای اولویتدار؛ و طراحی خدمات برای رسیدگی به نیازها و موانعی که مناطق و گروههای اولویتدار با آن روبرو هستند56. این اصول نقشهراهی را برای تعبیه ملاحظات عدالت در مدیریت دولتی و ارائه خدمات فراهم میکند.
در زمینههای شهری، شهرهایی مانند مدلین در کلمبیا رویکرد خود را به توسعه با ادغام مسکن مقرونبهصرفه با پروژههای زیرساختی عمومی و اتصال جوامع حاشیهنشین دامنه کوه به مرکز شهر تغییر دادهاند1419. این ادغام “جوامع را احیا کرده، جرم را کاهش داده و انسجام اجتماعی را بهبود بخشیده است”، که نشان میدهد چگونه برنامهریزی جامع میتواند ابعاد متعدد عدالت را به طور همزمان مورد توجه قرار دهد1419.
یافتن فضای امن و عادلانه ما
چارچوب اقتصاد دونات لنز ارزشمندی را برای درک نقش عدالت اجتماعی در ایجاد جوامع پایدار ارائه میدهد. این مدل که توسط کیت راوورث، اقتصاددان، توسعه یافته است، یک “فضای امن و عادلانه” را برای بشریت متصور است که توسط یک سقف اکولوژیکی (مرزهای سیاره) و یک بنیاد اجتماعی از رفاه انسان محدود شده است57.
در این ساختار مفهومی، عدالت اجتماعی یک جزء حیاتی از بنیاد اجتماعی را تشکیل میدهد، در کنار ابعادی مانند امنیت غذایی، بهداشت، آموزش و مسکن. با رسیدگی به بیعدالتیها، جوامع میتوانند اطمینان حاصل کنند که همه مردم به منابع مورد نیاز برای یک زندگی عزتمندانه دسترسی دارند، بدون اینکه از محدودیتهای زیستمحیطی فراتر روند711.
کاربردهای عملی این اصول را میتوان در ابتکاراتی مشاهده کرد که با موفقیت عدالت اجتماعی را با پایداری زیستمحیطی ادغام میکنند و پتانسیل عملیاتی اصول اقتصاد دونات را نشان میدهند. به عنوان مثال، پروژههای انرژی تجدیدپذیر مبتنی بر جامعه، نه تنها انتشار کربن را کاهش میدهند، بلکه فرصتهای اقتصادی را برای ساکنان محلی فراهم میکنند718. این پروژهها نشان میدهند که چگونه رسیدگی به بیعدالتیهای اجتماعی میتواند از اهداف زیستمحیطی حمایت کند و مزایای متقابل تقویتکننده ایجاد نماید.
تحقیقات نشان میدهد که “ابتکارات توسعه پایدار که ملاحظات عدالت اجتماعی را در خود جای میدهند، میتوانند به جوامع فراگیرتر و تابآورتری منجر شوند”718. مثالها شامل جنبش شهرهای در گذار (Transition Towns) است که بر ایجاد تابآوری جامعه از طریق تولید غذای محلی، انرژی تجدیدپذیر و توسعه اقتصادی به رهبری جامعه تمرکز دارد و در عین حال با درگیر کردن گروههای به حاشیه رانده شده در فرآیندهای تصمیمگیری، به نابرابریهای اجتماعی میپردازد719.
ساختن آینده روشنتر با هم
شواهد بررسی شده نشان میدهد که عدالت اجتماعی به عنوان محرک اصلی آیندهای روشنتر برای جامعه عمل میکند. با اطمینان از توزیع منصفانه و عادلانه منابع، فرصتها و مسئولیتها، جوامع میتوانند پتانسیل انسانی را آزاد کنند، انسجام اجتماعی را تقویت کنند و سیستمهای اقتصادی پایدارتری ایجاد نمایند.
اجرای موفقیتآمیز اصول عدالت اجتماعی مستلزم چندین عنصر کلیدی است: چارچوبهای اندازهگیری قوی برای ردیابی پیشرفت؛ مشارکتهای مشترک در بخشهای مختلف؛ فرآیندهای تصمیمگیری فراگیر که جوامع به حاشیه رانده شده را درگیر میکند؛ و سیاستهایی که به موانع ساختاری عدالت میپردازند. وقتی این عناصر با هم جمع میشوند، شرایطی را برای شکوفایی فردی و رفاه جمعی ایجاد میکنند.
چارچوب اقتصاد دونات چشمانداز ارزشمندی را برای ادغام عدالت اجتماعی با پایداری زیستمحیطی فراهم میکند و به آیندهای اشاره دارد که در آن نیازهای انسان در محدوده مرزهای سیاره برآورده میشود. این “فضای امن و عادلانه” صرفاً یک چشمانداز ایده آلیستی نیست، بلکه یک ضرورت عملی برای رسیدگی به چالشهای پیچیده قرن بیست و یکم است.
در حالی که جوامع و ملتها در آیندههای نامشخص حرکت میکنند، عدالت اجتماعی قطبنمایی برای تصمیمگیری ارائه میدهد - قطبنمایی که به سمت جوامع تابآورتر، فراگیرتر و پایدارتر اشاره دارد. تحقیقات نشان میدهد که با قرار دادن عدالت در مرکز توسعه و اجرای سیاست، مسیرهای رسیدن به آیندهای روشنتر برای همه واقعاً قابل ساخت هستند.